پرسش :

آیا صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه نشان دهنده حسن روابط اهل بیت (علیهم السلام) با معاویه بود؟


پاسخ :
صلح امام حسن از رویداهاى تاریخى صدر اسلام است که محققان درباره آن زیاد سخن گفته و کتاب ها و رساله ها نوشته اند و حقایقى را روشن ساخته اند. همه آنها به این نتیجه رسیده اند که امام (علیه السَّلام) از روز نخست آماده قیام و دفاع از حریم خلافت بود و هرگز صلح و سازش در برنامه او نبود، لذا وقتى خبر حرکت معاویه از شام به کوفه رسید، دستور داد که [مردم] در مسجد جمع شوند، آنگاه خطبه اى آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهاى معاویه، مردم را به جهاد در راه خدا و ایستادگى در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکارى و تحمل دشواریها ر ا گوشزد کرد. امام (علیه السَّلام) با اطلاعى که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را اجابت نکنند. اتفاقاً همین طور شد و پس از پایان خطبه مهیّج حضرت، همه سکوت کردند و احدى سخنان آن حضرت را تأیید نکرد!

این صحنه به قدرى اسف انگیز و تکان دهنده بود که یکى از یاران دلیر و شجاع امیرمؤمنان (علیه السَّلام) که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستى و افسردگى به شدت توبیخ کرد و آنها را قهرمانان دروغین و مردمى ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام براى جنگ با اهل شام آماده گردند.(1)

این سند تاریخى نشان مى دهد که مردم عراق تا چه حد به سستى و بى حالى گراییده بودند و آتش شور و سلحشورى و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند.

سرانجام پس از فعالیت ها و سخنرانى هاى عده اى از یاران بزرگ حضرت مجتبى(علیه السلام ) به منظور بسیج نیروها و تحریک مردم براى جنگ، امام (علیه السَّلام) با عده کمى کوفه را ترک گفت و محلى در نزدیکى کوفه به نام «نُخیْلَه» را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت در «نخیله» به انتظار رسیدن قواى تازه، جمعا «چهار هزار نفر» در اردوگاه حضرت گرد آمدند! به همین جهت امام ناگزیر شد دوباره به کوفه برگردد و اقدامات تازه و جدّى ترى جهت گردآورى سپاه به عمل آورد.(2)

خستگى مردم عراق پس از سه جنگ جمل و صفین و نهروان از یک طرف، و وجود عناصر متضاد در سپاه امام از طرف دیگر، و خیانت فرماندهان او از طرف سوم سبب شد که صلح بر امام تحمیل شود.

این حقیقت را امام در یکى از سخنان خود بیان کرده و مى فرماید:
من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم، شبانه روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفادارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر از آنان با هم موافقند. برحسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى کنند، ولى عملًا با دشمنان ما همراهند.(3)

پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متأثّر بود، روزى خطبه اى ایراد فرمود و در آن چنین گفت:
درشگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى برشما! معاویه به هیچ یک از وعده هایى که دربرابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من بامعاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى‏ توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خدا سوگند [به علت سستى و بى وفایى شما] اگر ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد.

هم اکنون گویى به چشم خود مى‏ بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آنِ فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت».

آنگاه امام افزود: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏ کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏ کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام‏ است...».(4)

این بیان، پرده از چهره این رویداد تاریخى بر مى دارد و نشان مى دهد که:

اوّلًا، امام خواهان صلح نبود، بلکه به خاطر فقدان یاور و سستى مردم کوفه و دیگر عواملى که به آنها اشاره شد، صلح را پذیرا شد.

ثانیاً، صلح حضرت نشانه حسن روابط با معاویه و پیروان او نبوده است.

پی‌نوشت‌ها:
(1). مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ط 2، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه. ق، ص 39؛ انساب الأشراف، احمد بن یحیى البلاذرى، ط 1، ص 60، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودى، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1397 ه ق، ص 32.
(2). صلح الحسن، آل یاسین، شیخ راضى، ط 2، منشورات دارالکتب العراقیة فى الکاظمیة، ص 102.
(3). مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الإسلامیة، 1393 ه. ق، ج 44، ص 147؛ الاحتجاج، طبرسى، نجف، المطبعة المرتضویة، ص 157.
(4). جلاء العُیون، شُبَّر، سید عبدالله، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345- 346.

منبع: راهنماى حقیقت، آیت الله شیخ جعفر سبحانی، تهران: نشر مشعر، ۱۳۸۶.